گنجور

 
وفایی شوشتری

گیرم نبود نای سرچنگ سلامت

چنگ ار نبود مرغ شباهنگ سلامت

گر باده ی گلرنگی و طرف چمنی نیست

اشک بصر خویش و دل تنگ سلامت

برآئینه ی خاطر اگر زنگ ملال است

از صحبت زاهد سر این زنگ سلامت

از دوری خلقم به سر، ار، هنگ خرد نیست

جانم بود از این سر بی هنگ سلامت

صدبار، زمی توبه نمودیم و شکستیم

صدبار دگر باز سر سنگ سلامت

زین زهد ربایی که مرا هست چه حاصل

از نام گذشتیم سر ننگ سلامت

مارا، حبشی خال توگر، دل نرباید

زلفین تو یعنی سپه زنگ سلامت

دین نبی اندر کف این فرقه ی بی دین

چون شیشه بود در بغل سنگ سلامت

هستند دو ابروی تو در جنگ و کشاکش

در قتل «وفایی» سراین جنگ سلامت