گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

بشکست اگر جام سر سنگ سلامت

بگریخت اگر نام سرننگ سلامت

رفتیم که در مدرسه زهدی بفروشیم

حالی که نشد باده گلرنگ سلامت

ور باده گلرنگ نیفتاده بچنگم

آن چرس بیامیخته در بنگ سلامت

در صلح بزهاد مرا مصلحتی بود

اکنون که نشد، باز سرجنگ سلامت

در روشنی شمع و حرم نیست گشادی

آن خانه تاریک و دل تنگ سلامت

تا در پی خاکستر همسایه نگردی

این آینه را باز همان زنگ سلامت

یکران فلک لایق ما نیست حبیبا

آن لاشه یک پا و خر لنگ سلامت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وفایی شوشتری

گیرم نبود نای سرچنگ سلامت

چنگ ار نبود مرغ شباهنگ سلامت

گر باده ی گلرنگی و طرف چمنی نیست

اشک بصر خویش و دل تنگ سلامت

برآئینه ی خاطر اگر زنگ ملال است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه