حُسنت چو عشق من همه ساعت فزون شود
تا منتهای کار ندانم که چون شود
در کار جان گرهی سخت هست لیک
آسان شود دمیکه دل از عشق خون شود
حاصل ز دور چرخ مرادم شود اگر
این گردشش چو طالع من واژگون شود
چون با خیال روی تو خواب آیدم به چشم
مژگان به جای سوزنم اندر جفون شود
یکباره سرنگون شود این چرخ بیستون
در زیر بار محنت من گر، ستون شود
ناید برون زخانه اگر طفل اشک من
ترسد که پایمال شود چون برون شود
گفتی خوش است عقل «وفایی» به کیش عشق
آری به شرط آنکه در آخر جنون شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و اثرات عمیق آن بر دل و جان سخن میگوید. او بیان میکند که عشقش هر لحظه بیشتر میشود و نمیداند سرانجام این عشق به کجا خواهد منتهی شد. اگرچه در زندگی گامهایی دشوار وجود دارد، عشق میتواند این سختیها را آسان کند. شاعر به چرخش روزگار اشاره میکند و آرزو دارد که این چرخش به نفعش باشد. همچنین بیان میکند که خیال معشوقش چنان تاثیرگذار است که اشکهایش به جای سوزن به جفنش تبدیل میشود. در نهایت، به این نکته میرسد که عقل و وفاداری در عشق خوب است، اما به شرط اینکه به جنون عشق منجر شود.
هوش مصنوعی: زیباییات همچون عشق من، هر لحظه بیشتر و بیشتر میشود، تا جایی که نمیدانم پایان این کار چگونه خواهد بود.
هوش مصنوعی: در مسائل روح و جان، دشواریهایی وجود دارد، اما وقتی دل از عشق آکنده به درد و خون شود، این مسائل به آسانی حل میشوند.
هوش مصنوعی: اگر چرخ تقدیر من به گونهای بچرخد که شانس و قسمتهای من عوض شود، آنگاه به آرزوهایم میرسم.
هوش مصنوعی: وقتی با تصور چهرهات به خواب میروم، به جای اینکه سوزنی در چشمانم حس کنم، در پلکم احساس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر بار سنگین سختیها و دردها بر دوش من بیفتد، این جهان و همه زیباییهایش به یکباره از بین خواهد رفت.
هوش مصنوعی: اگر بچهام از باران اشکهایم بترسد، نمیتواند از خانه بیرون بیاید، چون نگران است که زیر پا برود.
هوش مصنوعی: تو گفتی که عقل وفایی در عشق خوب است، اما فقط در صورتی که در پایان به دیوانگی منتهی شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنگه که صحن معرکه درای خون شد
در دست مرگ جان دلیران زبون شود
خون در رگ مبارز پیکار بفسرد
جان در تن مقاتل غدار خون شود
زان بر فراخته شده رایات کارزار
[...]
آن دزد چون بود که به خانه درون شود
خانه ز بیم دزد ز روزن برون شود
خانه روان و دزد طلبکار خانگی
چون خانه رفت خانگی او را زبون شود
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا منتهای کار من از عشق چون شود
دل بر قرار نیست که گویم نصیحتی
از راه عقل و معرفتش رهنمون شود
یار آن حریف نیست که از در درآیدم
[...]
هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود
تا حال من به عاقبت کار چون شود
خونریز گشت مردم چشمت چو ساقیی
کز دست وی قرابه می سرنگون شود
باران اشک خانه چشمم خراب کرد
[...]
آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود
در دیده رشته های نگه جوی خون شود
لنگر درین محیط کند کار بادبان
دیوانگی ز سنگ ملامت فزون شود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.