خطّت دمید و لعل تو مستور می شود
صد حیف از این شکر که پر از مور می شود
گر خود تُرش نشینی و تلخی کنی چه باک
شیرین لب تو مایه ی صد شور می شود
هرگه خیال روی تو در خاطر آورم
سینای سینه مشعله ی طور می شود
از هجر بس فسرده و آزرده خاطرم
دردم فزون ز نغمه ی طنبور می شود
ای ابر بگذر از صدف ار بگذری به تاک
خوشتر بود، که دانه ی انگور می شود
هرکس که شد گدای در پیر می فروش
جامش ز کاسه ی سر فغفور می شود
حلّاج وار هر که زند پنبه ی وجود
سرخوش به دار رفته و منصور می شود
عاقل کسیست در بر دیوانگان عشق
کز این لباس هستی خود عور می شود
نازم به شعله های محبّت که آتشش
برزخم دل چو مرهم کافور می شود
عادت به هجر کرده «وفایی» که هرچه یار
نزدیک می شود، به وی او دور می شود
ای دل رضا به حکم قضا ده که خوشتر است
راضی شوی اگر نشوی زور می شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از رفتنت خوشی ز چمن دور می شود
هر غنچهٔ گلی دل رنجور می شود
از بی دماغی ام سر گلگشت باغ نیست
کآنجا ز شور خندهٔ گل شور می شود
ظالم مکن ستم به ضعیفان که روز حشر
[...]
چون شامِ قدر بر همه مستور میشود
زین روی پای تا به سرش نور میشود
میخواستم رهی به تو نزدیکتر به خود
تا میروم ز خویش رهم دور میشود
مرهم بنه ز نیش که جای خدنگ او
[...]
جائی که بازسخره عصفور می شود
نار از زبانه طعنه زن نور می شود
مرد بصیر مسخره کور می شود
بهرام کشته از لگدگور می شود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.