آهوی چشم تو نازم که چو نخجیر کند
شیر را گیرد و در زلفِ تو زنجیر کند
تکیه بر گوشهٔ ابرو زده چشمت، آری
ترک، چون مست شود، دست به شمشیر کند
بی سبب خون من آن ابروی پیوسته نریخت
رنگ را خواست که پاک از دم شمشیر کند
دیدهام خواب پریشانی و، هر کس شنود
بر سر زلف پریشان تو، تعبیر کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق چون ره بزند عقل چه تدبیر کند
مهر چون کم نشود سوز چه تقصیر کند
گم شده یوسف و یعقوب به بیت الاحزان
هم دم و هم نفس از ناله شبگیر کند
جهد کردیم و هم آخر متغیر گشتیم
[...]
چشم خود خواجه اگر سیر به تدبیر کند
به ازان است که صد گرسنه را سیر کند
سالها شد دل خوش مشرب ما ویران است
کیست در راه حق این بتکده تعمیر کند؟
تربیت یافته عشق جوانمردم من
[...]
ترک چشمت چو کمین از پی نخجیر کند
شیوۀ هر نگهش کار دو صد تیر کند
دل سودازده را چاره ز زنجیر گذشت
تا دگر حلقۀ زلف تو چه تدبیر کند
پرده بردار که از شعشعۀ طلعت تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.