عشق چون ره بزند عقل چه تدبیر کند
مهر چون کم نشود سوز چه تقصیر کند
گم شده یوسف و یعقوب به بیت الاحزان
هم دم و هم نفس از ناله شبگیر کند
جهد کردیم و هم آخر متغیر گشتیم
آری از حکم خدا جهد چه تدبیر کند
دی دل سوخته را دیدم و پرسیدم از او
محض تحقیق همین است که تقریر کند
گفتم ای سوخته دل چیست که با ما کردی
گفت من هیچ نکردم همه تقدیر کند
رفع دیوانگی ما نتوان کرد به عقل
یا به زنجیر که نه عقل نه زنجیر کند
توبه کردیم به صدق دل یک تا محکم
نه مزور که به دل توبه ز تزویر کند
هر که را رغبت سودا چو نزاری باشد
عشق بستاند و جان بدهد و توفیر کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم خود خواجه اگر سیر به تدبیر کند
به ازان است که صد گرسنه را سیر کند
سالها شد دل خوش مشرب ما ویران است
کیست در راه حق این بتکده تعمیر کند؟
تربیت یافته عشق جوانمردم من
[...]
ترک چشمت چو کمین از پی نخجیر کند
شیوۀ هر نگهش کار دو صد تیر کند
دل سودازده را چاره ز زنجیر گذشت
تا دگر حلقۀ زلف تو چه تدبیر کند
پرده بردار که از شعشعۀ طلعت تو
[...]
آهوی چشم تو نازم که چو نخجیر کند
شیر را گیرد و در زلف تو، به زنجیر کند
تکیه بر گوشهٔ ابرو زده چشمت، آری
ترک، چون مست شود، دست به شمشیر کند
بی سبب خون من آن ابروی پیوسته نریخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.