خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم
جلوه حسن تو دیدم طمع از خویش بریدم
تا که شد محو در انوار وجود تو وجودم
میکند تازه بتازه سپه حسن شهیدم
چشم و ابرو و لب و خال و خط تست شهودم
شیر مهرت به ازل داده مرا دایهٔ لطفت
نرود تا به ابد مهر تو بیرون ز وجودم
با تو در عیشم و عشرت همه سودم همه نورم
بی تو در رنجم و محنت همه آهم همه دودم
خود همه فقرم و حاجت همه بخلم همه حاجت
ز تو بخشایش وجودم ز تو سرمایه و سودم
جاهل و مرده بخود زنده و دانا بتو باشم
بخودم هیچ نباشم بتو باشم همه بودم
یکدم ار بگذردم بیتو سراپای زیانم
بگذرانم نفسی با تو سراسر همه سودم
روی بر رهگذر دوست باخلاص نهادم
بر ملک منزلت خویش بدینگونه فزودم
آنچه را علم گمان داشتم از سینه ستردم
عقده جهل بلا حول ولا قوه گشودم
هیچ بودم بخودم بود چو پندار وجودی
همه کشتم چو شدم بیخبر از بود و نبودم
توبه کردم ز خود و نامه اعمال دریدم
نیک اگر کشتم و گر بد همه را نیک درودم
عاشق ورندم و میخواره بگلبانگ علا لا
زاهد ار نیست چنین بنده چنینم که نمودم
سر بسر خواب پریشان بود این عالم فانی
بهر جمعیت دل نالهٔ بیهوده سرودم
فیض را نعمت بسیار چو دادی مددی کن
تا کند شکر عطایای تو بر رغم حسودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او خم ابروی معشوق را همچون محراب عبادت خود میداند و میگوید بدون وجود او نه در قیام و نه در قعود خود آرامش ندارد. حضور معشوق، تمام وجود او را گرفته و او را از خود بینیاز میکند. عشق به معشوق باعث شده که شاعر احساس فقر و حاجت کند و تنها از عشق او نیرو و حیات میگیرد. همچنین، شاعر از جهل و نادانی خود سخن میگوید و میخواهد که وجودش تماماً فدای عشق معشوق شود. بهطور کلی، شعر تجلی عشق و وابستگی عمیق خیالانگیز به معشوق و حیات بر پایه عشق اوست.
هوش مصنوعی: خم ابروی تو مانند محرابی است که در آن نماز میخوانم و در حضور تو هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم، نه وقتی که ایستادهام و نه وقتی که نشستهام، بیخیال تو نیستم.
هوش مصنوعی: من زیبایی تو را دیدم و از خواستههای خود دست کشیدم، تا اینکه وجودم در نور وجود تو ناپدید شد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و ابرو و لب و خال و خطی که تو داری، برای من مثل یک نشانه روشن است و هر روز تازگی و زیبایی خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تو از ابتدای وجودم عشق و محبت خود را به من عطا کردی، و همچنان که مادری مهربان از پرورش فرزندش دست برنمیدارد، محبت تو نیز هرگز از وجودم جدا نمیشود و همیشه در دل من خواهد ماند.
هوش مصنوعی: با تو زندگی برای من پر از شادی و خوشی است و همه چیز برایم روشن و خوب است. اما بدون تو، در رنج و غم هستم و تنها صدای نالهام بلند است و همه جا را تاریک میبینم.
هوش مصنوعی: من خود به تنهایی تمام نیازها و کمبودهایم هستم و تمام درخواستهایم به خاطر توست. همه نعمتها و ثروت من از توست و تو منبع اصلی زندگیام هستی.
هوش مصنوعی: من به خود جاهل و مردهام، ولی با تو زنده و دانا هستم. اگر به خودم نگاه کنم، هیچ چیزی ندارم، اما وقتی با تو هستم، همه چیز را دارم.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از تو بگذرم، تمام وجودم به زیان خواهد رفت. اما با یک نفس در کنار تو، تمام وجودم بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به دوست، جایگاه خود را در راه او قرار دادم و به این ترتیب بر مقام و منزلتم افزوده شد.
هوش مصنوعی: آنچه را که فکر میکردم میدانم، از دل خود دور کردم و با ارادهای قوی به مبارزه با نادانی پرداختم.
هوش مصنوعی: در وضعیت بیخبری از وجود و عدم خود، به حالتی رسیدم که همه تصورات و افکارم را نابود کردم. در واقع، وقتی که خود را هیچ انگاشتم، به درکی عمیق از بیوبودگی دست یافتم.
هوش مصنوعی: من از خودم توبه کردم و دفتر اعمال را پاره کردم. چه کار نیکی کرده باشم و چه کار بدی، همه را با نیکی یاد میکنم.
هوش مصنوعی: من عاشق و میخواری هستم که با صدای بلند میگویم: ای زاهد، اگر چنین نیست که من اینطور هستم، پس من همینطور که نشان دادم، هستم.
هوش مصنوعی: این دنیا برای جمع کردن دل و احساسات، حتی خوابهای آشفتهای دارد. من به خاطر این احساسات بیفایده، به زاری پرداختم.
هوش مصنوعی: ای کاش با توفیقات و نعمتهای فراوانی که به من دادهای، مرا یاری کنی تا بتوانم شکر و سپاسگزاری خود را به خاطر بخششهایت به جا بیاورم، حتی اگر حسودان حسرت بخورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تند می راندی و می سوخت سراپای وجودم
که به زیر سم اسب تو چرا خاک نبودم
به جفا دور مکن روی من از خاک ره خود
کین همان روست که صد ره به کف پای تو سودم
زیر لب دی سخنی گفت به من از پس عمری
[...]
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
آن که می خواست برویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم
آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.