تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
خود مدعی که نمرهٔ انصاف اوست صفر
در امتحان صبر دهد نمره بیستم
گر آسمان وظیفهٔ شاعر نمیدهد
گو نام هم به خفیه بلیسد ز لیستم
سرباز مفت این همه درجا نمیزند
سرهنگ گو ببخش به فرمانِ ایستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تأمل در مورد زندگی و مرگ میپردازد. او میگوید که در لحظههای زندگیاش، نه کسی او را میشناسد و نه میتواند خود را به درستی تعریف کند. شاعر احساس میکند که عمرش به سرعت سپری شده و با وجود تلاشها و مشکلاتش، هیچ نمرهای از حیات خود دریافت نکرده است. او همچنین به ناامیدی از قضاوت دیگران و از دست دادن ارزشهای واقعی اشاره میکند و در نهایت، به تنهایی و نااهلی در جامعه اشاره میکند، جایی که هیچکس نمیتواند ارزشهای واقعی او را درک کند.
هوش مصنوعی: هنگامی که هستم، نمیدانی کیستم، اما روزی خواهد آمد که به سراغ من خواهی آمد و متوجه خواهی شد که من دیگر نیستم.
هوش مصنوعی: در آستانه مرگ، که زندگی را به نوعی زندان تشبیه کرده، نمیتوان به خود اتهام زد که چرا زندگی کردهام.
هوش مصنوعی: آشکار است که اشکهای من مانند گلاب است. من مثل گل یک روز لبخند زدم، اما برای سالها گریستم.
هوش مصنوعی: بیست سال از عمرم گذشت و انگار که دو برابر آن گذشته است، چرا که در این مدت بخت و روزگار خوبی نداشتم و این دو دهه چه فایدهای برایم نداشت.
هوش مصنوعی: شخصی که در قضاوت خود ادعای انصاف دارد، اما در آزمایش صبر نمرهی صفر میگیرد، در واقع باید در این امتحان نمرهی بالایی را انتظار داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر آسمان به شاعر وظیفهای نمیدهد، لااقل نام مرا در خفا در لیست خود بگنجاند.
هوش مصنوعی: سرباز بیهدف و بدون دلیل پیش نمیرود، سرهنگ، بگو ببخشید که طبق فرمان ایستادهام.
هوش مصنوعی: در این شهر کسی نیست که ارزش من را بشناسد، و من در میان مردم بیارزش چه بگویم درباره خودم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گو کس پژوهشم ننماید که کیستم
دراین بلد اسیر ندامت زچیستم
من طالب پژوهش افلاک نیستم
زیرا که من بیزد غم افزا نزیستم
در بند هرچه در دو جهان هست نیستم
در حیرتم که اینهمه مفتون کیستم
رازم چو شمع بر همه آفاق گشته فاش
خندان به حال خویشتن از بس گریستم
گر آبیم در آتش دل چیست مسکنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.