مگر صبا به فلانی سلام ما برساند
که راز ما نکند فاش چونکه نامه بخواند
به قاصدی چه توان گفت خاصه قصه دری
که گر به کوه بگویم ز غصه خون بچکاند
کسی که درد جدایی ز دوستان نکشیده ست
هنوز تا نکشد قدر اتصال نداند
اجل کجاست که بر جان ما زند به شبی خون
مرا ز خویشتن و خلق را ز من برهاند
مرا مگوی پدر کز حبیب باز ستان دل
بلی که جان بدهم نیز اگرچه دل بستاند
محبتی که موکد بود میان دو مشفق
هنوز بعد قیامت هزار سال بماند
ضرورت است که فرزند پند بشنود آری
ولی قبول پذیرفتن ای پدر نتواند
ترا فراغت و مارا درون سینه جراحت
به تیر غمزهء شوخی که از سپر بجهاند
کسی که دل به جگر گوشه ای نداد حیاتش
حرام باد که عمری به هرزه می گذراند
کنار دوست کسی را میسر ست گرفتن
که دامن از همه آلایش غرض بفشاند
ضرورت است نزاری جفای دوست کشیدن
چو سایه بر عقبش میرو ار ز پیش براند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از نزار قبانی است که به درد جدایی و عشق اشاره میکند. شاعر از پیامآور میخواهد که سلامش را به شخصی برساند و نگران فاش شدن رازهایش است. او بر درد جدایی از دوستان تأکید میکند و میگوید کسی که این درد را نکشیده هنوز ارزش اتصالی که با دیگران دارد را نمیداند. شاعر به مرگ و جدایی اشاره میکند و میگوید که اگرچه دل او را میستانند، اما جانش را برای عشق میدهد. او بیان میکند که محبت واقعی میان دوستان پس از مرگ هم باقی میماند. در نهایت، شاعر به ضرورت کشیدن جفاهای عشق و زندگی در کنار دوستان اشاره میکند و میگوید که برای تجربه عشق، باید از فشارها و غرضها فاصله گرفت.
هوش مصنوعی: به دنبال این هستیم که شاید نسیم صبحگاهی پیام ما را به او برساند، زیرا ما نگران این هستیم که اگر او نامه را بخواند، رازهای ما فاش خواهد شد.
هوش مصنوعی: به پیک پیامرسان چه بگویم، مخصوصاً داستان دریا را که اگر به کوه بگویم، از شدت اندوه، خون گریه میکند.
هوش مصنوعی: کسی که از درد دوری و جدایی از دوستان نرنجیده، هرگز نمیتواند ارزش دوستی و نزدیکی را درک کند.
هوش مصنوعی: مرگ کجا است که بر جان ما حمله کند و در یک شب، خون من را از خودم بگیرد و مردم را از دست من نجات دهد؟
هوش مصنوعی: نکن نگو که پدرم دل را از محبوبام میگیرد، زیرا من جانم را نیز فدای او میکنم، هرچند که دل مرا بگیرد.
هوش مصنوعی: محبت و دوستی عمیقی که بین دو فرد با دلسوزی برقرار شده، حتی پس از قیامت و گذشت هزار سال نیز در یادها باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: باید فرزند نصیحتهایی را بشنود، اما پدر نمیتواند این نصایح را بپذیرد.
هوش مصنوعی: تو در آسایش و راحتی هستی، در حالی که من درون سینهام زخم و دردی دارم که ناشی از شوخیها و نیشهای توست که به دل مینشیند و مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که عشق و محبت خود را نصیب عزیزش نکرد، زندگیش تباه است و عمرش بدون هدف میگذرد.
هوش مصنوعی: کنار دوست، شخصی میتواند حضور پیدا کند که از هر گونه ناپاکی و هدفهای خودخواهانه خود را دور کرده باشد.
هوش مصنوعی: نیاز است که مثل سایهای که همیشه پشت سر محبوبش میرود، متحمل رنج و بیوفایی دوست باشی، هرچند اگر او تو را از خود دور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه در وصال تو بختم به کام دل برساند
نه در فراق تو چرخم ز خویشتن برهاند
چو برنشیند عمرم مرا کجا بنشیند
اگر زمانه بخواهد که با توام بنشاند
زمن مپرس که بیمن زمانه چون گذرانی
[...]
شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
رسید کار به جایی که عقل خیره بماند
هزار ظلم رسیده ز عقل گشت رهیده
چو عقل بسته شد این جا بگو کیش برهاند
دلا مگر که تو مستی که دل به عقل ببستی
[...]
ز سدره طوبی اگر آمدن سوی تو تواند
به پایبوسی سرو تو خویش را برساند
چنان ز چشم تو بیمار شد که از نم شبنم
شکوفه بر لب نرگس به پنبه آب چکاند
نهال سرو روان گر رسد به چشمه چشمم
[...]
مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند
دلم تحمل بار فراق او نتواند
در آتشم بنشاند چو باکسان بنشیند
کنار من ننشیند که آتشم بنشاند
چه جوی خون که براند ز دیده دل شدگان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.