نظر در آینه کن تا جمال خویش ببینی
ز حسن خود شوی آگه به روز من بنشینی
عدوی پیر وجوانی بلای تاب وتوانی
به جلوه دشمن جانی به عشوه آفت دینی
میان ماه وفلک با تو هیچ فرق ندیدم
جز اینکه اوست مه اسمان تو ماه زمینی
بگوکه مشک ازین پس کسی به فارس نیارد
که تو به هر خم گیسو هزار تبت و چینی
بدادمت دل وگفتم نگاهداری از او کن
زدی شکستیش آخر مرا گمان که امینی
دگر به حور و به غلمان نگاه می نکند کس
تو را هر آنکه ببیند که در بهشت برینی
دلا اگر شده اقبال تو بلند به عالم
پس از برای چه دایم شکسته بال و غمینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار درباره زیبایی و خودآگاهی فردی است که در آینه به خود نگاه میکند و از جمال خود آگاه میشود. شاعر به طور خاص به تفاوت میان زیبایی زمینی و آسمانی اشاره میکند و عشق و جذبهای را که در برابر دشمنانش احساس میکند، به تصویر میکشد. او زیبایی معشوق را با زیباییهای افسانهای مقایسه میکند و به دلشکستگی و غم خود در برابر عشق اشاره میکند. همچنین، شاعر از این که بهشت و نعمتهای آن را به هیچ چیز نمیبخشد، میگوید و در پایان به این نکته میرسد که با وجود اقبال و فرصتهای خوب، هنوز هم دلتنگ و غمگین است.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن تا زیباییات را ببینی و با جمال خود آشنا شوی، در این صورت میتوانی در روزهای خوب زندگیات نشسته و از آن لذت ببری.
هوش مصنوعی: دشمنان چه پیر باشند و چه جوان، همواره برای ما خطرناک هستند. جذبه و زیبایی آنها میتواند ایمان و دین ما را به چالش بکشد و بر ما فشار بیاورد.
هوش مصنوعی: در میان آسمان و ماه، هیچ تفاوتی نمیبینم جز اینکه آنجا ماهی در آسمان است و تو ماهی هستی که بر روی زمین میدرخشی.
هوش مصنوعی: بگو که دیگر کسی نمیتواند مشک را از فارس بیاورد، زیرا تو با هر فرند گیسوی خود هزاران عطر و خوشبوئی داری.
هوش مصنوعی: من دل را به تو سپردم و از تو خواستم که از آن مراقبت کنی، اما تو آن را شکستی و حالا دل من شکسته است، در حالی که فکر میکردم به آن خیانت نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: کسی دیگر به زیباییهای بهشت توجهی نمیکند، زیرا هرکس تو را ببیند، تو را برتر از همهی زیباییها میداند.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر خوشبختی تو به اوج رسیده، پس چرا همیشه غمگین و ناتوانی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر در آینه روزی جمال خویش ببینی
زحال من شوی آگه به روز من بنشینی
زهی به صنعت باری زماه فرق نداری
جز این که اومه گردون بودتوماه زمینی
نه آفتاب ونه نوری و نه پری و نه حوری
[...]
چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی
برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی
چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم
برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی
به جان تو که دگر جان به جای تو نگزینم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.