ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود میبندی و ما را ز سر وا میکنی
از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی
آتش پرید از تیشهات امشب مگر ای کوهکن
از دست شیرین درددل با سنگ خارا میکنی
با چون منی نازکخیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی
امروز ما بیچارگان امید فرداییش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی
دیدم به آتشبازیات شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا گر خود تماشا میکنی
آه سحرگاه ترا ای شمع مشتاقم به جان
باری بیا گر آه خود با ناله سودا میکنی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی
ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شورافکن و شیرینسخن اما تو غوغا میکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غنچهای خندان سوال میکند که چرا با لبخندش دل او را میآزارد. او به غنچه میگوید که با وجود زیباییاش، بر درد و رنج او میافزاید. شاعر به صحنههایی از عشق و دوستی اشاره میکند و ناراحتیاش را از رفتارهای ناشیانهای که به خود و دیگران آسیب میزند، بیان میکند. او از فقدان امید و آیندهای روشن سخن میگوید و به آتش اشتیاق و درد درون خود اشاره میکند. در انتها، شاعر به عدم تسکین دردش توسط غمها و مشکلات اشاره میکند و به شوق و زیباییهای زندگی و عشق در کنار غم و درد میپردازد.
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، چرا با خوشحالیات دل ما را میشکنی؟ تو خود را به زحمت میاندازی و ما را از خود دور میکنی.
هوش مصنوعی: بدلیل انحراف تیر کجتابی تو، قامت من به وسعت کمان تغییر کرده است. ای آسمان، چرا اینقدر با ما بدرفتاری میکنی؟
هوش مصنوعی: ای شمعی که با نسیم میرقصی، چرا بر آتش میزنی؟ پروانه را با دوستات مهربانی کن، نه مثل دشمنان که با آنها سازگاری میکنی.
هوش مصنوعی: امشب انگار آتش از تیشهات خارج شده است، آیا تو که کوهکن هستی، از درد دلت که به شیرین مربوط میشود، با سنگ سخت در حال صحبت هستی؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی با کسی مثل من که احساسات لطیفی دارد، با ناز و ابرو کشیدن از اندوه سخن بگویی، ای غزال وحشی؟ اما زیبایی که در این کار دارد، قابل ستایش است.
هوش مصنوعی: امروز ما انسانهای بیچاره امیدی به فردا نداریم. تو این را میدانی و هنوز با ما در مورد امروز و فردا صحبت میکنی.
هوش مصنوعی: من در تماشای تماشایی آتشبازیات شوقی پیدا کردم و از آن رو در درون خود آتشی به وجود آوردم. بیا، اگر خودت را تماشا میکنی، به درونم بیا.
هوش مصنوعی: در صبحگاه غمگین و پر از آرزو، آرزو دارم که تو ای شمع نورانی، با من بیایی. اگر تو در دل خود نالههای عاشقانهای داری، به قلب من نیز آن را منتقل کن.
هوش مصنوعی: ای غم، بگو در نهایت کجا باید بروم تا دیگر نتوانی مرا پیدا کنی؛ حتی در گوشه میخانه هم تو سراغ من را میگیری.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره میکند که در میان بلبلان و گلها وجود دارد. او به این نکته اشاره میکند که در کنار این زیباییها، یک فرد خاص وجود دارد که با کلام شیرین و رفتار خود همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد و فضایی پر از هیجان و شور ایجاد میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.