اولم رام نمودی به دل آرامیها
آخرم سوختی از حسرت ناکامیها
تو و نوشیدن پیمانه و خشنودی دل
من وخاک در میخانه و بدنامیها
چشم سر مست تو تا ساقی هشیاران است
کی توان دست کشید از قدح آشامیها
قدمی رنجه کن ای سرو سمن ساق به باغ
تاصنوبر نزند لاف خوش اندامی ها
میخورد مرغ دل از دوری خال و خط تو
غم بی دانگی و حسرت بیدامیها
عاقبت چشم من افتاد بدان طلعت نیک
چشم بد دور از این نیک سرانجامیها
سر و پا آتشم از عشق فروغی لیکن
پختگیها نتوان کرد بدین خامیها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و سرخوردگی شاعر میپردازد. شاعر در ابتدا از آرامش دل در کنار معشوق خود سخن میگوید، اما در نهایت از حسرت و ناکامیها مینالد. او به نوشیدن می و لذتهایی که در میخانه است، اشاره میکند و از نامشخص بودن عشق و بدنامیها صحبت میکند. شاعر از زیبایی چشمهای معشوق و تأثیر آن بر معشوقهها یاد میکند و حس دوری و غم ناشی از جدایی را بیان میکند. در پایان، او به عشق سوزان خود و ناتوانی در رسیدن به پختگی در این عشق خام اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ابتدا به من آرامش و سکون عطا کردی، اما در نهایت با حسرت ناکامیها، آتش به دلم زدی.
هوش مصنوعی: تو و لذت بردن از نوشیدنی و خوشحالی دل من، و خاکی که در میخانه وجود دارد و همگی به بدنامیها اشاره دارند.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و مستانه تو، همچون ساقیای است که هشیاران را مست میکند. چگونه میتوانم از نوشیدنی خوشمزهای که در دست دارم، خود را کنار بکشم؟
هوش مصنوعی: ای درخت زیبا و خوشبو، لطفاً کمی زحمت بکش و به باغ بیا؛ تا ناگهان درختانی که به زیبایی خود میبالند، به خود فخر نکنند.
هوش مصنوعی: مرغ دل به خاطر دوری از زیبایی و نقش تو دلتنگ و غمگین است، بدون اینکه بداند چقدر باید از این حسرت بیپایان رنج ببرد.
هوش مصنوعی: در نهایت، نگاه من به زیبایی دلانگیزی افتاد که چشمان نیکو دارد و امیدوارم که از این نتایج خوب دور باشد.
هوش مصنوعی: دل و جانم در آتش عشق میسوزد، اما نمیتوان به این خامیها به بلوغ و پختگی رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زیستم بس که به تدبیر خود از خامیها
رفت نام و نسبم در سر خودکامیها
ورع و شیب زبون خم ایامم کرد
یاد دوران جوانی و میْآشامیها
طایری نیست که تاری ز منش برپا نیست
[...]
تو و بدمستی و رندی و میْآشامیها
من و خون خوردن و رسوایی و ناکامیها
صبح نوروز خرام است، مبارک باشد
بر تنت جامهٔ چسپان خوشاندامیها
نشئهای نیست به غربت می رسوایی را
[...]
زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگر آشامیها
بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
شادکامم دگر از الفت ناکامیها
بخت برگشته ما خیره سری آغازید
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.