نمی دانم زبان دادخواهی
گرفتار توام خواهی نخواهی
اگر صیقل گر لطفت نباشد
چه خواهم کرد با این رو سیاهی
قناعت می دهد داد دل ما
در این کشور گدایی پادشاهی
دماغ دشمنی با کس ندارم
خجالت می کشم از کینه خواهی
چنان چشمم به رویش گشته حیران
که نشناسد سفیدی از سیاهی
سراپا انتخاب خاطر ماست
برای ما نگه دارش الهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
و لیکن عالم کون و تباهی
دگر گون یافت فرمان الهی
اتی النیروز یا ظل الاله
و من بجلاله الدنیا تباهی
و من خضعت له الافلاک طرا
خضوعا فی الاوامر والنواهی
زهی بر تو جهانداری و شاهی
[...]
ریاحینبخشِ باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی
بشوهر گفت بر گو خود چه خواهی
جوابش داد آن مرد الهی
کمر می بندی ای یار سپاهی
مگر کاندر بسیج برگ راهی
مرو راه جفا و دوری ارچه
به روی رفتن بود رای سپاهی
کنی دعوی که ما هم زین سفرهاست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.