گنجور

 
اسیر شهرستانی

سروری چنین و جلوه رعنایی اینچنین

از دیده کم مباد تماشایی اینچنین

آن صلح و جنگ و لطف و جفا داد داد داد!

ما از کجا و تاب اداهایی اینچنین

مستی و وصل و سایه گل صبر چون کنم

حال اینچنین و یار چنین جایی اینچنین

من بیزبان تو مست حیا غیر بدگمان

پنهان کجا شود غم رسوایی اینچنین