ز بس در عشق شد صرف خموشی روزگار من
نفس در خاک می دزدد پس از مردن غبار من
به خاطر بگذرانم هرگه آن صیاد وحشی را
به دام اضطراب خویش می افتد شکار من
به دام آسمان گم کرده ام سر رشته خود را
سر از هر جا برآرم صد گره افتد به کار من
به دل از رشک غیرم نیست دیگر حیرتی باقی
که از باطن شکست آیینه را سنگ مزار من
ادب در عشق می گویند خضر راه امید است
نیامد دوره گردیهای من یک ره به کار من
غبارم بعد مردن با نسیمی هم نیامیزد
پریشان اختلاطی در محبت نیست کار من
هوای ابر و گلگشت چمن ارزانی مستان
ز فیض گریه چشم تر بود باغ و بهار من
چه خواهد گفت با این بیزبانیها اسیر آخر
گرفتم صد ره آن بیرحم شد تنها دچار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد و رنج ناشی از عشق میپردازد. گوینده از سکوت و خمودهگیای که در اثر عشق بر او مستولی شده، صحبت میکند و از کشمکشهای درونیاش در این راه میگوید. او به یاد صیاد وحشی میافتد و میفهمد که خود به دام اضطراب افتاده است. گوینده احساس گمراهی و سرگردانی میکند و میگوید هر جا که برود، به مشکلات بیشتری برمیخورد. او از دردی که عشق برایش به ارمغان آورده، سخن میگوید و به ناکامیها و تلاشهایش در این مسیر اشاره میکند. در نهایت، با شکوه از بیزبانی و تنهایی خود به عنوان یک اسیر در بند عشق یاد میکند و تسلیم تقدیر میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق زیادی که در دل دارم، زمانهام به سکوت گذراند. حالا که دیگر در این دنیا نیستم، نفس من به آرامی در خاک میچرخد و یاد و خاطرهام در اینجا باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد آن صیاد بیرحم میافتم، میدانم که او نیز در دام نگرانیها و اضطرابهای خود گرفتار میآید و شکار من میشود.
هوش مصنوعی: من در دنیای بزرگ و بیپایان آسمان گم شدهام و دیگر نمیدانم چه کنم. هر کجا که بخواهم سر برآورم، مشکلات و موانع زیادی پیش میآید که کارم را دشوار میکند.
هوش مصنوعی: من دیگر هیچ گونه حیرتی در دلام از حسادت دیگران ندارم، چون از عمق وجودم، شکستن آینه معرفت به نوعی سنگ قبر من شده است.
هوش مصنوعی: در عشق، ادب را به عنوان راهنما و راه امید میشناسند، اما در تمام این مدت که به دنبال عشق بودهام، هیچ نتیجهای برای من نداشت.
هوش مصنوعی: بعد از مرگم، غبار من با نسیمی ترکیب نمیشود. در عشق، هیچ بینظمی و آشفتگیای در کار من نیست.
هوش مصنوعی: هوا و لطافت طبیعت به خاطر بارش اشک چشمهای عاشقان به این مستان هدیه شده است، و با این وجود باغ و بهار من سرشار از زیبایی و شادابی است.
هوش مصنوعی: با این حالتی که دارم چگونه میتوانم صحبت کنم؟ من گرفتار شدهام و بارها با آن بیرحم روبرو شدهام، او که تنها مرا در چنگال خود گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا جانانهای باید که باشد غم گسارِ من
میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من
چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد
به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من
اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا
[...]
سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
که فتحالباب هجرانست و تحویل نگار من
مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او
از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من
من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل
[...]
پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من
ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من
به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم
سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من
نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه
[...]
چنان گردد خیالش چشم اشکبار من
که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من
شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو
که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من
ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت
[...]
به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من
به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.