گنجور

 
اسیر شهرستانی

اشک بلبل نمک چش خویش

خنده گل خزانه بویش

چشم بلبل کجا و سرمه کجا

نرسد سگ به گرد آهویش

زور بازوی امتیاز رسا

چه کمانها کشیده ابرویش

با خزان و بهار یکرنگیم

گل شدیم از نظاره رویش

همتی از اسیر می خواهم

که شوم خاک بر سر کویش