نگشته مست تو هرگز به هیچ در محتاج
مباد چشم و دل ما به یکدگر محتاج
غبار اگر شده دیوانه خاطرش جمع است
چرا ز خشکی دریا شود گهر محتاج
صفای سینه عاشق گل همیشه بهار
ز خشکسال نگردیده چشم تر محتاج
نکرده ایم سؤالی دگر تو می دانی
مباد چشم و دل ما به بحر و بر محتاج
هنر رسیده به جایی که دست ما نرسد
نشسته ایم به امید این هنر محتاج
چه شکر یک مژه بر هم زدن تواند کرد
که نیست صید محبت به بال و پر محتاج
نهال بیخبر نوبهار گشت اسیر
نشد ریاض محبت به برگ و بر محتاج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج
به آفتاب ز خامی بود ثمر محتاج
ببر به جای دگر روی گرم خود خورشید!
که نیست سوخته ما به این شرر محتاج
بس است چهره زرین، خزانه عاشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.