گنجور

 
اسیر شهرستانی

آهم از بس که آتشین است

با ناله من اثر قرین است

نه عقل به من گذاشت نه دین

چشمت که بلای عقل و دین است

در مصحف عارضت به خوبی

ابروی تو آیت مبین است

آن خال سیه نگر که چون مور

در مزرع حسن خوشه چین است

افسوس که وصل دلبران را

خصمی چون هجر در کمین است

جان می کنمت نثار امشب

آن نقد که حاضر است این است

بیگانه ننگ و نام گشتم

خاصیت عشق اسیر این است

 
 
 
ابوالفرج رونی

با اهل خرد جهان بکین است

مرد هنری از آن غمین است

آن کو به بر خرد مهین است

زین ازرق بی خرد کهین است

بر هر که نشانی از هنر هست

[...]

ادیب صابر

روی تو به حسن حور عین است

کوی تو بهشت راستین است

از بهر نثار خاک پایت

چون دست دلم در آستین است

رخسار تو لاله ربیع است

[...]

حکیم نزاری

آنجا همه شیر و انگبین است

این جا بنگر که همچنین است

ساقی غِلمانِ ماه روی اند

شیر و می و شهد و حور عین است

از مجلس ما اگر درآیی

[...]

امیرخسرو دهلوی

زلف سیه تو مشک چین است

بالای تو سرو راستین است

لعل تو نگین خاتم حسن

وان خط تو نقش آن نگین است

گر موم بود میان خاتم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه