گنجور

 
اسیر شهرستانی

گرد راه تو جلوه پرداز است

سر کویت قلمرو ناز است

دل هر ذره عالم معنی است

سر هر خار گلشن راز است

راحت مرد در سبکروحی است

برق را آشیانه پرواز است

همه عالم قلمرو فیض است

در به رویت ز شش جهت باز است

راه دارد به دیده همه کس

نگهش نور چشم اعجاز است

خجلت اضطراب می کشدم

داد از دست دل که غماز است

داردم در طلسم شیشه اسیر

چشم مست قدح فسونساز است