گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیر شهرستانی

هوا گلشن به گلشن می کشد دیوانه ما را

زخون توبه موج گل کند پیمانه ما را

شرابت دام می چیند تغافل جام می بخشد

به ما گر واگذارد دل وفا بیگانه ما را

سپند چشم بدکام دو عالم می توان کردن

شرابت می پرستد گریه مستانه ما را

ز رویت شعله ها گلشن ز خویت شمع ها روشن

تماشا برگ گل سازد پر پروانه ما را

خرابی صندل درد سر تعمیر عالم شد

به سیل امتحان تا کی دهی ویرانه ما را

ز وحشت باج می گیرد به الفت تاج می بخشد

بیا شرمنده حسرت مکن دیوانه ما را

اسیر آن طفل بدخو رام آسایش نمی گردد

مبادا بشنود در خواب هم افسانه ما را

 
 
 
صائب تبریزی

خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را

مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را

در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد

به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را

زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

الهی آشنا کن ساقی بیگانه ما را

که از زهر نگاهی پر کند پیمانه ما را

دل از بی دردی آمد در فغان سودای عشقی کو

که در زنجیر خاموشی کشد دیوانه ما را

حدیث درد عشق ما به نام دیگران گویید

[...]

حزین لاهیجی

مپرس از شورش صحرای دل دیوانهٔ ما را

نمک سایی بود در دیده کار، افسانهٔ ما را

شراب آتش آلودی، حریفان در قدح دارم

در این محفل که می بوسد لب پیمانهٔ ما را؟

افسر کرمانی

بگو صیاد ما، در دام ریزد دانه ما را

که شاید بشنود مرغی دگر افسانه ما را

مرا در بندبند افتاد چون نی آتش غیرت

که سوزد شمع بزم دیگری پروانه ما را

حریفان را پر از صهباست جام عیش و حیرانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه