تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها
دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون
او سرو گلستانها من خار بیابانها
آشفته شوم بیتو آسوده شوی بیمن
دیدارپرستیها منتکش حرمانها
آمیزش یکرنگی آیینه تماشا کن
گرد من و بوی گل سرکار چراغانها
دلتنگی عالم را ضامن شدهام بیتو
خاکم نزند آبی بر روی گلستانها
عشق من و خوی تو آیینه رسوایی
رنگ گل و جوش می پیدایی و پنهانها
سرکرده گلهایی دیوانه اسیر از تو
تا کی نشود نظمش سر دفتر دیوانها