شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۴

به تعیُن اگرچه اشخاصند

به حقیقت نه عام و نه خاصند

همه همدرد همدگر باشند

هر چه باشد به پای هم باشند

هر که همدرد دردمندان نیست

گوئیا از شمار ایشان نیست

درد دل دارم و دوا این است

درد می نوشم و شفا این است

ذوق رندی ما ز مستان جو

مستی می ز می پرستان جو

تا ز سرّ وجود آگاهم

محرم راز نعمت اللهم