گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گفته بودم تو را که گندم کار

چون تو جو کاشتی برو به درو

هر چه کاری بدان که برداری

خواه گندم بکار و خواهی جو

تخم نیکی بکار و بد بگذار

به سخن های نیک ما بگرو

نیک و بد هر چه می کنی یابی

سخن بد مگو و هم مشنو

خوش بود گر روی سوی جنت

ور به دوزخ همی روی می رو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

چون نهاد او پهند را نیکو

قید شد در پهند او آهو

عنصری

مرد ملاح تیز اندک رو

راند بر باد کشتی اندر ژو

وطواط

شمس دین ، ای ترا بهر نفسی

در جان کهن سعادت نو

ای زبانها بمدحت تو روان

وی روانها بطاعت تو گرو

بر گذشته موافق تو زچرخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه