بیا که عاشق مستیم و همدمان موافق
بیار جام شرابی بده به عاشق صادق
دوای صاف نخواهیم دُرد درد بیاور
که جان خستهٔ ما راست دُرد درد موافق
حضور شاهد غیب است وسرخوشان موحد
سخن ز وحدت ما گو مگو حدیث خلایق
امیر بزم جهانیم و شاه ما ساقی است
چه جای لیلی و مجنون چقدر عذرا و وامق
برای دیدن یار است دیده ها همه بینا
ز بهر ذکر حبیب است زبانها همه ناطق
اگر نه مرد مجازی نگر تو از سر تحقیق
حقیقت همه حقست نزد اهل حقایق
درون خلوت سید وثاق اوست همیشه
اگرچه نیست خرابه در او نشیمن و لایق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حال مستی عاشقان است. شاعر از دوستانش میخواهد که با هم در این بزم عشق حضور داشته باشند و از شراب لذت ببرند. او به دوای دردی اشاره میکند که خود عشق است و نیاز به درمان ندارد. شاعر تأکید میکند که وجود حقیقت و وحدت الهی در زندگیاش مشهود است و سخن از عشق و معشوق خود را فراموش نمیکند. او در این بزم، خود را امیر و ساقی را شاه میداند و به زیباییهای عشق اشاره میکند. او به شنوندگان میگوید، اگر به عمق این عشق توجه کنند، حقیقت را خواهند یافت و همواره در دل عشق و محبت حبیب میزند.
هوش مصنوعی: بیا و با ما باش، چون ما عاشقانی سرمست هستیم که همراهان خوبی داریم. یک جام شراب به ما بده تا این عاشق راستین خوشحال شود.
هوش مصنوعی: ما به دنبال درمانی ساده نیستیم، بلکه درد و غمها را به زندگیمان اضافه کن، چرا که روح خستهٔ ما به این درد و رنج نیاز دارد.
هوش مصنوعی: حضور شاهد پنهان وجود دارد و خوشحالان بیشرط باید در مورد وحدت ما صحبت کنند، اما از بحث در مورد داستانهای مردم خودداری کنند.
هوش مصنوعی: ما در دنیا در مقام والایی قرار داریم و بزرگترین مقام ما به خاطر وجود ساقی است. دیگر چه نیازی به داستانهای عاشقانه لیلی و مجنون و عشقهای عذرا و وامق داریم؟
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر دیدن محبوب بیدار و آگاهند و زبانها به منظور یادآوری او حرف میزنند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی، باید دقت کنی که حتی اگر کسی ظاهری غیرمعمول داشته باشد، ممکن است حقیقت و واقعیت در درون او نهفته باشد. اهل درک و حقیقت، به عمق اشیاء نگاه میکنند و به ظاهر بسنده نمیکنند.
هوش مصنوعی: در دل خلوت و رازهای سید وثاق (عظیم) همیشه حضور دارد، هر چند که به ظاهر در این مکان نشانهای از خرابه یا محلی برای سکونت و ظرفیت وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلالِ خضر و شبِ خلوت و حریفِ موافق
وَ اِن یَکاد بخوان دفعِ چشم زخمِ منافق
شبی که رشک برو روز عید برد و عجب این
که شد زمانه مغنّیِ وقت و بخت موافق
چو عشق داد پناهت به بادبانِ عنایت
[...]
طبیب عشق به خون گو بساز شربت عاشق
که نیست در خور بیمار جز غذای موافق
از آن متاع که عاشق بیار خویش فرستد
مراست جانی و آن نیز نیست تحفه لایق
رقیب سعی نماید چو غمزه نو بخونم
[...]
زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق
زمین ز یُمن تو محسود هفتکاخ مطبَّق
تویی که خاک تو با آب رحمت است مخمر
توییکه فیض تو با فر سرمدست ملفّق
چو دین احمد مرسل مبانی تو مشید
[...]
چو از نهان بعیان زد علم رسول مصدق
زخاک جانب افلاک شد خروش انا الحق
مهی ز برج تجرد نهاده رخ به تعین
که ارتباط پذیرفت از او مقید و مطلق
خوری زمشرق بطحا طلوع کرد که آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.