عشق آمد و جام می به دستش
جانم به فدای چشم مستش
برخواست بلا و فتنه بنشست
از قد بلند و زلف پستش
بنشست به تخت دل چو شاهی
یا رب چه خوشست این نشستش
صد توبه به یک کرشمه بشکست
سرمستی چشم می پرستش
ای عقل برو که عشق سرمست
عهد من و توبه هم شکستش
در مذهب عشق هیچ بد نیست
نیک است هر آنچه عشق هستش
رندیم و حریف نعمت الله
سر بر قدم و به دست دستش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه دگری نکاح بستش
از عهد تو دور نیست دستش
شست از نم دیدگان نخستش
از مشک و گلاب باز شستش
مستم زدو چشم نیمه مستش
وز پای در آمدم ز دستش
گفتم بینش و فتنه بنشان
برخاست قیامت از نشستش
آنرا که دلی بدست نارد
[...]
آمد پدر و گرفت دستش
با دختر عم نکاح بستش
یک بوسه بزن بچشم مستش
وان تیغ دو سر بده بدستش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.