رندانه بیا ساقی و خمخانه به دست آر
دستی بزن و ساغر و پیمانه به دست آر
ذوق ار طلبی یک نفسی همدم ما شو
در مجلس ما منصب شاهانه به دست آر
دل خلوت عشق است در او عقل نگنجد
رو صاحب این خانه و آن خانه به دست آر
سر بر قدم او نه و جان نیز بر آن هم
گر دست دهد دامن جانانه به دست آر
سردار شود هر که رود بر سر دارش
این مرتبهٔ عالی شاهانه به دست آر
در کنج دلت گنج خوشی هست طلب کن
نقدی تو از این گوشهٔ ویرانه به دست آر
از بندگی سید مستان خرابات
جامی بستان و می مستانه به دست آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از جان بگسل، صحبت جانانه به دست آر
بشکن صدف و گوهر یکدانه به دست آر
معموری تن چیست، به ویرانی آن کوش
صد گنج از آن گوشه ویرانه به دست آر
در راه وفا، شمع صفت ز اشک دمادم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.