گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خلق دنیا مقلد قالند

اهل عقبی مقید حالند

ای خوشا وقت ما و آن یاران

که منزه ز قال و از حالند

دیگران گوشمال مال خورند

عاشقان گوشمال را مالند

عارفان مجرد مفرد

چون الف فرد و دال ابدالند

عاشقان بلبلان معشوقند

در گلستان عشق از آن نالند

سالکانی که پیر توحیدند

فارغ از ماه و هفته و سالند

روح محضند همچو سید ما

ظن مبر کاهل دل ز صلصالند