گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ظهور سلطنت عشق اوست در دو سرا

درین سرا قدمی نه در آن سرا به سرآ

چو اوست در دو سرا غیر او نمی بینم

منم که از دل و جان عاشقم به هر دو سرا

جمال اوست که در آینه نموده روی

نظر به دیدهٔ ما کن ببین به هر دو سرا

مدام همدم جام شراب خوش می باش

بیا و همدم ما شو دمی به ذوق و بیا

دلم به گوشهٔ میخانه می کشد دیگر

چنانکه خاطر زاهد به جنت المأوا

به سوی ما نظری کن به چشم ما بنگر

که عین ماست که او آبرو دهد بر ما

به نور دیدهٔ سید کسی که او را دید

به هر چه می نگرد نور او بود پیدا