گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هر که بد زیست عاقبت بد مُرد

نیک و بد هر چه کرد با خود برد

صاف درمان کجا خورد بی درد

دردمندی سزد که نوشد درد

هرچه خود رشته ای همان پوشی

خواه صوفش بباف خواهی برد

داشت غیبی ز فاسقی عیبی

لاجرم فسق کرد و فاسق مرد

نان شیراز خورد و شُکر نگفت

زین سبب در میان آب فسرد

همه با اصل خویش وا گردند

خواه لر می شمار خواهی کرد

زندهٔ جاودان بود بی شک

هر که او جان به یاد حق بسپرد

در همه حال با خدا باشد

آنکه خود را از این و آن نشمرد

همچو سید مدام سرمست است

از می او کسی که جامی خورد

 
 
 
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه