ذوق ما در جهان نمیگنجد
حال ما در بیان نمیگنجد
دلبرم دلنوازیی فرمود
در برم دل از آن نمیگنجد
در دل عاشقان خوشی گنجد
آنکه در جسم و جان نمیگنجد
زر چه باشد چو سر ندارد قدر
دل که باشد چو جان نمیگنجد
جان و جانان حریف یکدگرند
غیر رطل گران نمیگنجد
برو ای عقل دور شو ز اینجا
جبرئیل این زمان نمیگنجد
ما کلام خدا که میخوانیم
سخن این و آن نمیگنجد
بزم عشق است و ما سبکروحیم
زاهد جانگران نمیگنجد
نعمت الله حریف و ساقی یار
غیر او در میان نمیگنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و ناب عاشقانه صحبت میکند. شاعر بیان میکند که احساسات و ذوقی که در دل او وجود دارد، فراتر از محدودیتهای جهان و زبان است و نمیتواند به طور کامل بیان شود. او به عشق و دلبران اشاره میکند که در دل عاشقان تنها خوشی و شادی وجود دارد، و عشق را به عنوان بزم و محفل روحبخش توصیف میکند. در نهایت، شاعر از عقل میخواهد که از این فضا دور شود، زیرا عشق و معانی عمیق آن فراتر از کلمات و عقل انسانی است.
هوش مصنوعی: شوق و شادی ما آنقدر زیاد است که در این دنیا نمیتوان آن را به تصویر کشید، و حال و احوال ما آنقدر عمیق است که نمیتوان به خوبی آن را بیان کرد.
هوش مصنوعی: محبوبم با ناز و کرشمهای در آغوشم سخن گفت، اما دلم از این همه عشق و احساس گنجایش ندارد.
هوش مصنوعی: در دل عاشقان، شادی و خوشی وجود دارد که در جسم و جان انسان نمیتواند جا بگیرد.
هوش مصنوعی: زر بدون ارزش است اگر سر نداشته باشد، و دل نیز مانند جان نمیتواند در تنگنا بگنجد.
هوش مصنوعی: جان و محبوب هر دو به هم وابستهاند و هیچ چیزی نمیتواند وزن و ارزش این ارتباط عمیق را به درستی اندازهگیری کند.
هوش مصنوعی: ای عقل! دور شو از این مکان؛ چرا که در این زمان، جبرئیل جا نمیشود.
هوش مصنوعی: ما وقتی کلام الله را میخوانیم، حرفهای دیگران در آن جا نمیگیرد و جایی ندارند.
هوش مصنوعی: محفل عشق برقرار است و ما در آن حال و هوای سبکی داریم، در حالی که شخص زاهد با روح سنگینش نمیتواند در این فضا جای بگیرد.
هوش مصنوعی: نعمت اله مانند یک حریف و نوشیدنیساز است و هیچ یار دیگری در کنار او جای نمیگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با تو در سینه جان نمیگنجد
تو درونی از آن نمیگنجد
عشق در سر برفت و عقل برفت
کین دو در یک مکان نمیگنجد
حسنت اندر جهان نمیگنجد
نامت اندر دهان نمیگنجد
راز عشقت نهان نخواهد ماند
زانکه در عقل و جان نمیگنجد
با غم تو چنان یگانه شدم
[...]
با تو در سینه جان نمیگنجد
تو درونی از آن نمیگنجد
ناتوانم ز عشق و هیچ علاج
در دل ناتوان نمیگنجد
تنگ دارد دل مرا که در او
[...]
وصف تو در بیان نمیگنجد
بی نشان در نشان نمیگنجد
تا تو در جان من گرفتی جای
جان من در جهان نمیگنجد
تا ز مهر تو ماه روشن شد
[...]
اسم و رسمی در آن نمی گنجد
هیچ نام و نشان نمی گنجد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.