گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل دگر ما را به مأوا می‌کشد

خاطر ما سوی دریا می‌کشد

جذبهٔ او می‌کشد ما را مدام

حاکمست او می‌کشد یا می‌کشد

کشتهٔ عشقم و بر خاک درش

اوفتاده کشتگان را می‌کشد

در کشاکش عالمی آورده است

نه تن تنها که تنها می‌کشد

میل ما دایم سوی بالا بود

لطف او ما را به بالا می‌کشد

در خرابات مغان بزم خوشی است

عشق عاشق را به آنجا می‌کشد

زلف سید دل ز یاران می‌برد

و از خیالش سر به سودا می‌کشد

 
 
 
عطار

کامرانی سر بناکامی کشد

مرد ره خط در نکونامی کشد

ناصر بخارایی

ماه من چون سرو بالا می‌کشد

آه من سر بر ثریا می‌کشد

همچو خاک افتاده‌ام بر خاک پست

سرو من از بس که بالا می‌کشد

یار تنها، عاشقانش عالمی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

خاطر ما سوی دریا می‌کشد

گوییا ما را به مأوا می‌کشد

موج دریاییم و دریا عین ما

می‌برد ما را به هرجا می‌کشد

جذبهٔ او می‌کشد ما را به خود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
امیر شاهی

یار خط بر روی زیبا می‌کشد

سبزه بر گلبرگ رعنا می‌کشد

ماه را دامی ز عنبر می‌نهد

لاله را داغی ز سودا می‌کشد

سنبل از سودای مشکین کاکلش

[...]

شاهدی

یار بر من دود دل‌ها می‌کشد

لشکری از فتنه بر ما می‌کشد

کرده است از زلف بس قلاب‌ها

تا دل خلقی به هرجا می‌کشد

نوش دارویی ز لعلش خواست دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه