عقل کل در عشق سرگردان بود
لاجرم دایم چنین حیران بود
چرخ می گردد به عشقش روز و شب
همچو این درویش سرگردان بود
خود گدائی را کجا باشد مجال
اندر آن حضرت که آن سلطان بود
نوش کن دُردی درد او مدام
زانکه دُرد درد او درمان بود
گنج عشق او بجو در کنج دل
گنج او کنج دل ویران بود
روی چون ماهان بود تازه مدام
هر که او امروز در ماهان بود
سید مستان ما دانی که کیست
آنکه دایم مست با مستان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره حال و روز عاشق و عشق است. شاعر به توصیف عقل و عشق میپردازد و نشان میدهد که عقل در میانه عشق سرگردان است. عشق در زندگی روز و شب از گردونه نمیافتد و همچون درویشی بیسرنوشت در حال حیرانی است. شاعر اشاره میکند که در حضور سلطان عشق، حال گدایی معنای چندانی ندارد. او به درد و شادی عاشقانه اعتراف میکند و اینکه این درد، در حقیقت درمانی دارد. گنج عشق در دل ویران فرد قرار دارد و زیبایی او، همچون ماهی تازه و درخشان است. در پایان، شاعر به سید مستان اشاره میکند که کسی است که همیشه در مستی عشق به سر میبرد.
هوش مصنوعی: عقل کامل در عشق گیج و سردرگم بود، به همین دلیل همیشه در حال حیرت و شگفتی بود.
هوش مصنوعی: چرخش دنیا به خاطر عشق او است، به طوری که این درویش بیهدف و آواره نیز همین حال را دارد.
هوش مصنوعی: در محضر آن بزرگوار، جایی برای درخواست نیازمندی نیست؛ زیرا او خود، صاحب قدرت و سلطنت است.
هوش مصنوعی: نوشیدن گیاهی که درد او را همیشگی میکند، به این دلیل که درمان درد او در همین گیاه نهفته است.
هوش مصنوعی: در دل خود به دنبال گنج عشق او باش، زیرا گنج واقعی در دل ویران تو نهفته است.
هوش مصنوعی: هر کس که امروز در ماهان است، همیشه جوان و شاداب است و چهرهاش مانند ماه زیبا و دیدنی است.
هوش مصنوعی: سید مستان کسی را میشناسی که همیشه در حال خوشاحوالی و شادمانی با دوستانش باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه نقد سینهٔ مردان بود
زآرزوی آن فلک گردان بود
گر از آن یک ذره گردد آشکار
هر دو عالم تا ابد پنهان بود
در گذر از کون تا تاب آوری
[...]
هر کرا جای این نگارستان بود
دایم اندر روضۀ رضوان بود
بیت معمورست و تا این خانه هست
خاندان ملک آبادان بود
گر جهان طوفان غم گیرد چه باک؟
[...]
تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
چشم ما تا کی چنین گریان بود؟
تا کی از وصلش نصیب بخت ما
محنت و درد دل و هجران بود؟
این چنین کز یار دور افتادهام
[...]
در یکی گفته میسر آن بود
که حیات ِ دل، غذای جان بود
سوی هر دو روز وشب گردان بود
نام او قلب از برای آن بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.