بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمهٔ حیوان بود
کنج دل گنجینهٔ معمور اوست
گرچه دل کاشانهٔ ویران بود
دُرد درد عشق او را نوش کن
زانکه دُرد درد او پنهان بود
جان چه باشد تا سخن گوید ز جان
هر کسی کو عاشق جانان بود
نور چشم است از همه پیداتر است
تا نپنداری که او پنهان بود
گر که بینی دست او را بوسه ده
زانکه دست او از آن دستان بود
نعمت الله مست و جام می به دست
این چنین رندی مرا مهمان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و رابطه عمیق با خداوند و الهام از زیباییهای اوست. شاعر در ابتدا به بیپایانی دریای عشق اشاره میکند و میگوید که آب عشق از چشمهای الهی جاری است. هرچند دل انسان ممکن است ویران باشد، اما در عمق آن گنجینهای از عشق نهفته است. او همچنین به درد و رنجهای عشق اشاره میکند و میگوید این درد پنهان است. شاعر بیان میکند که عشق به جانان (خدا) انسان را به سخن میآورد و نور وجود او به وضوح قابل رؤیت است. در نهایت، شاعر به سرمستی از نعمتهای الهی و مهمانی در میخانه عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دریای ما بیانتهاست و آب ما از چشمهای سرچشمه میگیرد که حیاتبخش است.
هوش مصنوعی: در دل هر شخص، treasures و گنجینهای وجود دارد که میتواند سرشار از احساسات و افکار مثبت باشد، حتی اگر ظاهر یا وضعیت زندگیاش ویران و نامناسب به نظر برسد.
هوش مصنوعی: درد و رنج عشق او را بپذیر و تحمل کن؛ زیرا این درد و رنج او در دل پنهان است و ممکن است به چشم نیاید.
هوش مصنوعی: روح چه ارزشی دارد که سخن بگوید از جان، در حالیکه هر کسی که به معشوق خود دل باخته باشد، حقیقتی عمیقتر از آن را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: نور چشم به وضوح از همه چیز نمایانتر است، تا اینکه تصور کنی او در خفا بوده است.
هوش مصنوعی: اگر دست او را ببینی، آن را ببوس؛ زیرا که دست او از بهترین دستان است.
هوش مصنوعی: نعمت خداوند باعث سرمستی و خوشحالیام شده و در این حال، با دست پر از شراب، این رند شگفتانگیز من را مورد پذیرایی قرار داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه نقد سینهٔ مردان بود
زآرزوی آن فلک گردان بود
گر از آن یک ذره گردد آشکار
هر دو عالم تا ابد پنهان بود
در گذر از کون تا تاب آوری
[...]
هر کرا جای این نگارستان بود
دایم اندر روضۀ رضوان بود
بیت معمورست و تا این خانه هست
خاندان ملک آبادان بود
گر جهان طوفان غم گیرد چه باک؟
[...]
تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
چشم ما تا کی چنین گریان بود؟
تا کی از وصلش نصیب بخت ما
محنت و درد دل و هجران بود؟
این چنین کز یار دور افتادهام
[...]
در یکی گفته میسر آن بود
که حیات ِ دل، غذای جان بود
سوی هر دو روز وشب گردان بود
نام او قلب از برای آن بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.