هرگز نبود عاشقی و راه سلامت
رندان نگریزند ز مستان به ملامت
تو میر خراباتی و من مست خرابم
رندانه درین هفته بیابیم به سلامت
سر در قدمت بازم و پای تو ببوسم
دست من و دامان تو تا روز قیامت
در خاک درت هر که نشنید بتوان یافت
در صدر خرابات به صد عجز و کرامت
گر دل نفسی نقش خیال دیگری دید
جان پیشکشت می کنم اینک به غرامت
از خال نهی دانه و از زلف کشی دام
مرغ دل خلقی همه افتاده به دامت
می نوش کن ای سید رندان خرابات
شادی حریفان که جهان باد به کامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عاشقی و حال و هوای خود اشاره میکند. او بر این باور است که عشق و سلامت هرگز با هم نمیآیند و رندان از ملامتهای مستان فرار میکنند. شاعر خود را مست خراباتی میداند و از معشوق میخواهد که در این هفته به سلامت بگذرانند. او به خاک پای معشوق و عشقش اشاره کرده و اعلام میکند که حتی اگر دلش به کسی دیگر بیفتد، جانش را فدای معشوق خواهد کرد. در نهایت، از معشوق میخواهد که نوشیدنی بنوشد و خوشیهایش را با دیگران تقسیم کند.
هوش مصنوعی: هرگز عاشقانی که در جستجوی حقیقت و راه درست هستند، از مستان و سرمستانی که دچار شگفتی و شور عشق هستند، ناراحت نمیشوند.
هوش مصنوعی: تو در فن میکده مهارت داری و من در حال مستی هستم. بیایید به طور رندانه و غیرمعمول در این هفته به یکدیگر سلام کنیم و از خوشیهای زندگی لذت ببریم.
هوش مصنوعی: من دوباره سر را به پای تو میسایم و دست و دامانت را میبوسم تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: هر کسی که در خاک دروازهات صدا نشنود، میتواند در میخانه با تمامی حقارت و عظمت حضور یابد.
هوش مصنوعی: اگر دل من لحظهای خیال کسی دیگر را ببیند، جانم را به خاطر این حس به آن شخص تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت چهره و موی کسی، دلها به دام عشق او افتادهاند و هر کسی به نوعی تحت تأثیر او قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: ای سید رند، بیا و می نوش که در این بزم خوشی و شادی با دوستانت، دنیا به دلخواه توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ماه عذار من و ای خوش قد و قامت
برخیز که برخاست ز عشق تو قیامت
صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت
سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت
امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام
بسیار به دندان گزد انگشت ندامت
در دیده خیال قد تو روز جدائی
[...]
ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت
گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت
شهری ست پر از فتنه و راهی ست پرآشوب
نه روی سفر کردن و نه رای اقامت
رفتی و مپندار که دست از تو بدارم
[...]
تا کی کشم ای دوست ز خود کرده ندامت
تا چند کشد دل ز غم عشق ملامت
مستغرق غم گشته به دریای تحیر
باشد که از این ورطه درآیم به سلامت
درده به من تشنه لب آبی که ازین بیش
[...]
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت
خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید
تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت
فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.