گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آتش عشقش خوشی در ما گرفت

بعد از آن در جملهٔ اشیا گرفت

رند سرمستیم در کوی مغان

محتسب را کی بود بر ما گرفت

آن دل سرمست این دیوانگان

مو به مو از زلف او سودا گرفت

عاشق ثابت قدم می جست از آن

عشق او معشوق ما ، ما را گرفت

گفتهٔ مستانهٔ ما فاش شد

در خرابات مغان غوغا گرفت

خوش بلائی می کشیم از عشق او

کار ما از عاشقی بالا گرفت

نعمة الله از همه عالم برید

درگه یکتای بی همتا گرفت

 
 
 
همام تبریزی

فتنه از بالای تو بالا گرفت

شهر از آن رفتار خوش غوغا گرفت

صانع از روی تو شمعی برفروخت

آتشی زان شمع در دل‌ها گرفت

زلف مشکین تو بر هم زد صبا

[...]

امیرخسرو دهلوی

کار بالای تو تا بالا گرفت

در همه دلها خیالت جا گرفت

هر که رفتار تو دید از بیم جان

هم ترا بهر شفاعت پا گرفت

تا نمی دیدم بلای جان ترا

[...]

جهان ملک خاتون

از سر زلفش دلم سودا گرفت

وز دو لعلش آتشی در ما گرفت

قامت آن سرو آزاد از چه روی

سایه ی لطف از سر ما واگرفت

چون بدیدم قامتش را در زمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه