آتش عشقش خوشی در ما گرفت
بعد از آن در جملهٔ اشیا گرفت
رند سرمستیم در کوی مغان
محتسب را کی بود بر ما گرفت
آن دل سرمست این دیوانگان
مو به مو از زلف او سودا گرفت
عاشق ثابت قدم می جست از آن
عشق او معشوق ما ، ما را گرفت
گفتهٔ مستانهٔ ما فاش شد
در خرابات مغان غوغا گرفت
خوش بلائی می کشیم از عشق او
کار ما از عاشقی بالا گرفت
نعمة الله از همه عالم برید
درگه یکتای بی همتا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و شور و شوقی است که از آن ناشی میشود. شاعر خود را در حالتی مست و سرمست در کوی مغان توصیف میکند و از گرفتاریاش به عشق معشوق سخن میگوید. عشق او به قدری قوی است که تمام اشیا و دلها را تحت تاثیر قرار داده و همه جا غوغا به پا کرده است. شاعر به زیباییهای عشق و عذابهای آن اشاره میکند و در نهایت به شناخت یکتایی و بیهمتایی معشوقش میرسد. این احساسات عاشقانه و حالات مستی گویای عمیقترین تجربیات انسانی در عشق هستند.
هوش مصنوعی: عشق او چنان در دلهای ما شعلهور شد که بعد از آن، تاثیرش بر همهٔ چیزها احساس شد.
هوش مصنوعی: ما در حال شادی و مستی در محلهی میخانه هستیم و برای ما اهمیتی ندارد که نگهبان و محتسب چه نظارتی بر ما دارند.
هوش مصنوعی: دل شاد و سرمست این دیوانگان بهطور کامل تحت تأثیر زلف او قرار گرفته و در فکر و خیالات او غرق شده است.
هوش مصنوعی: عاشق با اراده و استقامت به دنبال عشق خودش بود، اما آن عشق، یعنی معشوق، ما را نیز تحت تأثیر قرار داد و به ما پیوست.
هوش مصنوعی: سخنان شگفتانگیز و سرشار از شور و حال ما در میخانهی سرمستان به بلا و جنجال تبدیل شد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق او سختیها و رنجهای زیادی را تحمل میکنیم، اما این عشق باعث شده است که ما به مقامی بالاتر از عشق برسیم.
هوش مصنوعی: نعمت خداوند از تمام موجودات جدا شد و به درگاه یکتای بیهمتا نزدیک شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
علم معنی عالم جانها گرفت
علم صورت در زمین مأوی گرفت
زو پری و دیو ساحلها گرفت
هر یکی در جای پنهان جا گرفت
فتنه از بالای تو بالا گرفت
شهر از آن رفتار خوش غوغا گرفت
صانع از روی تو شمعی برفروخت
آتشی زان شمع در دلها گرفت
زلف مشکین تو بر هم زد صبا
[...]
کار بالای تو تا بالا گرفت
در همه دلها خیالت جا گرفت
هر که رفتار تو دید از بیم جان
هم ترا بهر شفاعت پا گرفت
تا نمی دیدم بلای جان ترا
[...]
از سر زلفش دلم سودا گرفت
وز دو لعلش آتشی در ما گرفت
قامت آن سرو آزاد از چه روی
سایه ی لطف از سر ما واگرفت
چون بدیدم قامتش را در زمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.