بلبل چو هوای گلستان یافت
هر کام که بود در زمان یافت
در صومعه دل نیافت ذوقی
ذوقی ز حضور عاشقان یافت
بی جام شراب عشق ساقی
نتوان کامی در این جهان یافت
هر زنده دلی که کشتهٔ اوست
چون خضر حیات جاودان یافت
تا دردی دردنوش کردیم
دل از همه دردها امان یافت
عمری است که می خورم می عشق
هر چیز که یافت دل از آن یافت
در کنج دل شکستهٔ من
گنجی است که جان من عیان یافت
زهد از بر ما کناره ای کرد
تا ساغر و باده در میان یافت
مستیم و حریف نعمت الله
بزمی به از این کجا توان یافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و تجربیات شاعر در مورد عشق، زندگی و زهد میپردازد. بلبل که به گلستان میرسد، همهٔ خواستههایش را پیدا میکند، اما در صومعه دلش، طعم عشق را نمییابد. شاعر بیان میکند که بدون عشق و شراب وجودی، هیچ چیزی در دنیا معنا ندارد. او به یاد میآورد که چگونه عشق او را زنده و جاودانه کرده است و از دردها رهایی یافته است. در دل شکستهاش، گنجی بزرگ نهفته است و زهد از او دور شده تا عشق و خوشی در زندگیاش برقرار شود. در نهایت، شاعر میگوید که در مستی عشق، از هیچ بزم و جشن دیگری فراتر نیست.
هوش مصنوعی: بلبل، وقتی بهار و زیبایی باغ را دید، هر چیزی که در گذشته آرزو کرده بود، اکنون به دست آورد.
هوش مصنوعی: در دلِ صومعه، حالتی از شوق و ذوق به دست نیامد، اما در حضور عاشقان، احساسِ شوق و خوشی وجود داشت.
هوش مصنوعی: در این دنیا بدون نوشیدن جام عشق از دست ساقی، نمیتوان به خوشی واقعی دست یافت.
هوش مصنوعی: هر موجود زندهای که تحت تأثیر او قرار گرفته است، مانند خضر که نماد زندگی ابدی است، به نوعی به حیات جاویدان دست مییابد.
هوش مصنوعی: ما در میان دردها و رنجها، شادی و لذت را تجربه کردیم و این باعث شد که دلمان از تمامی دردها رهایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: سالهاست که در عشق، هر چیزی را که دل به آن بستهام، مینوشم و بهرهمند میشوم.
هوش مصنوعی: در دل شکستهام گنجینهای وجود دارد که جانم به آن دست یافته است.
هوش مصنوعی: زهد و رهبانیت از کنار ما دور شد، تا اینکه جام شراب و باده در میان ما قرار گرفت.
هوش مصنوعی: ما در حال لذت بردن از خوشیها و شادیها هستیم و این جشن و میهمانی به اندازهای خوب است که نمیتوانیم از جایی دیگر چنین چیزی را پیدا کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دل ز کمال تو نشان یافت
جان عشق تو در میان جان یافت
پروانهٔ شمع عشق شد جان
چون سوخته شد ز تو نشان یافت
جان بود نگین عشق و مهرت
[...]
دل در طلبت حیات جان یافت
جان از تو بقای جاودان یافت
گم کرده نام و ننگ و هستی
تاجست ز نو نشان نشان یافت
در کنه تو خاطر بقین جوی
[...]
جان از چه حیات جاودان یافت
تن بهر چه خلقت روان یافت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.