بلبل چو هوای گلستان یافت
هر کام که بود در زمان یافت
در صومعه دل نیافت ذوقی
ذوقی ز حضور عاشقان یافت
بی جام شراب عشق ساقی
نتوان کامی در این جهان یافت
هر زنده دلی که کشتهٔ اوست
چون خضر حیات جاودان یافت
تا دردی دردنوش کردیم
دل از همه دردها امان یافت
عمری است که می خورم می عشق
هر چیز که یافت دل از آن یافت
در کنج دل شکستهٔ من
گنجی است که جان من عیان یافت
زهد از بر ما کناره ای کرد
تا ساغر و باده در میان یافت
مستیم و حریف نعمت الله
بزمی به از این کجا توان یافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تا دل ز کمال تو نشان یافت
جان عشق تو در میان جان یافت
پروانهٔ شمع عشق شد جان
چون سوخته شد ز تو نشان یافت
جان بود نگین عشق و مهرت
[...]
دل در طلبت حیات جان یافت
جان از تو بقای جاودان یافت
گم کرده نام و ننگ و هستی
تاجست ز نو نشان نشان یافت
در کنه تو خاطر بقین جوی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.