گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

او با تو ، تو را از او خبر نیست

جز عین یکی ، یکی دگر نیست

نقشی که خیال غیر دارد

صاحبنظرش بر آن نظر نیست

چون صورت دوست معنی ماست

بس معتبر است و مختصر نیست

در بحر گهر بود ولیکن

چون دُر یتیم ما گهر نیست

در کوچهٔ ما بیا و بنشین

زان کوچه مرو که ره به در نیست

ما خرقهٔ خویش پاک شستیم

از هستی ما بر او اثر نیست

خیر البشر است سید ما

گویند بشر ولی بشر نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

معشوقه از آن ظریف‌تر نیست

زان عشوه‌فروش و عشوه‌خر نیست

شهری‌ست پر از شگرف لیکن

زو هیچ بتی شگرف‌تر نیست

مریم‌کده‌ها بسی‌ست لیکن

[...]

نظامی

از نیک و بد خودش خبر نیست

جز بر ره لیلی‌اش گذر نیست

عطار

دل خون شد و از توام خبر نیست

هر روز مرا دلی دگر نیست

گفتم که دلم به غمزه بردی

گفتا که مرا ازین خبر نیست

زر می‌خواهی که دل دهی باز

[...]

سعدی

گر صبر دل از تو هست و گر نیست

هم صبر که چاره دگر نیست

ای خواجه به کوی دلستانان

زنهار مرو که ره به در نیست

دانند جهانیان که در عشق

[...]

حکیم نزاری

ما را ز تو یک نفس به سر نیست

الا در تو دری دگر نیست

از منزل تو گذر ندارم

گر هست برون شوی وگر نیست

از تو چه نشان دهد به وجهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه