بخوبی هیچکس چون یار ما نیست
ولیکن در دلش بوی وفا نیست
چه سود ار تنک شکر شد دهانش
که یک شکر ازان روزی ما نیست
نخواهم بست دل در وصلت ایماه
که وصل تو متاع هر گدا نیست
ز من بیگانه گشتستی و کوئی
که جز تو در جهانم آشنا نیست
تو خود دانی و من دانم ولیکن
که یارد گفت چونین هست یا نیست
بعشقت هم نیارم کرد دعوی
که زرخواهی و آن معنی مرا نیست
جفا کن تا توانی کرد زیراک
وفا در مذهب خوبان روانیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و ناامیدی شاعر از عشق میپردازد. شاعر میگوید که هیچ کس مانند یار او نیست، ولی در دل او وفایی نمیبیند. او از شیرینی لبان یار میگوید، اما این شیرینی برای او بیفایده است چون آنچه برای او مهم است، وفا و محبت است. شاعر به عشق خود افتخار نمیکند و نمیخواهد دلش را به وصل معشوق بسپارد، زیرا به نظرش چنین وصلی ارزشمندی ندارد. او خود را غریبه در دنیای دیگر میداند و میگوید که جفا کردن یار را بهتر از بیوفایی میداند، چرا که وفا در دین خوبان رایج است.
هوش مصنوعی: هیچکس به خوبی یار ما نیست، اما در دل او بویی از وفا و صداقت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد اگر دهانش پر از شکر شود، در حالی که هیچ شکر و لذتی برای ما از آن روز نیست؟
هوش مصنوعی: من هرگز دل خود را به پیوند با تو نمیزنم، زیرا اینکه با تو به وصال برسم، ارزشی بیشتر از آنچه که یک گدا دارد، ندارد.
هوش مصنوعی: تو از من فاصله گرفتهای و هیچکس جز تو در این دنیا برای من آشنا نیست.
هوش مصنوعی: تو خودت میدانی و من هم میدانم، اما چه کسی میتواند بگوید که آیا این طور است یا نیست؟
هوش مصنوعی: من به عشق تو آنقدر بیتفاوت هستم که حتی برای ادعای عشق تو گذشت نمیکنم، چرا که خواستهات را نمیدانم و آن معنا برای من اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که تا جایی که میتوانی با دیگران بد رفتاری کن، زیرا در واقع وفاداری و احترام در زندگی خوبان جریان دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان دجله و جیهون جهانیست
ولیکن شاه را چون بوستانیست
جمالالملک شمسالدین جهانیست
که از هر نعمتی او را نشانیست
جهانی گفتم او راوین غلط بود
که هر مویی ز شخص او جهانیست
کفش و زجود بحری وین چه بحریست
[...]
خطی مجهول دیدم در مدینه
بدانستم که آن خط آشنا نیست
بر آن خط اولین سطری نبشته
که جوزا نزد خورشید سما نیست
به جان پادشا سوگند خوردم
[...]
ستم در مذهب دولت روا نیست
که دولت با ستمگار آشنا نیست
طریق عشق جانا بی بلا نیست
زمانی بی بلا بودن روا نیست
اگر صد تیر بر جان تو آید
چو تیر از شست او باشد خطا نیست
از آنجا هرچه آید راست آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.