هر شاهدی که بینم با او مرا هوائیست
آئینه ایست روشن جام جهان نمائیست
خلوتسرای دیده از نور اوست روشن
بر چشم ما قدم نه بنشین که خوش سرائیست
در گوشهٔ خرابات رندی اگر ببینی
بیگانه اش ندانی او یار آشنائیست
درویش کنج عزلت او را به دار عزت
صورت گدا نماید معنیش پادشائیست
ما دردمند عشقیم دُردی درد نوشیم
خوشتر ز صاف درمان عشاق را دوائیست
نقش خیال غیری بر دیده گر نگاری
نقاش خطهٔ چین گوید که این خطائیست
ساقی عنایتی کرد خمخانه ای به ما داد
ز انعام نعمت الله ما را چنین عطائیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیباییهای آن است. شاعر به توصیف عشق خود و تجلیات آن میپردازد و میگوید که هر نشانهای از زیبایی او احساس خاصی را در دلش ایجاد میکند. او عشق را به عنوان دردی شیرین توصیف میکند که حتی در دوران عاشقی نیز دوایی دارد. همچنین به زیباییهای دنیای عشق اشاره میکند و بیان میدارد که برخی افراد میتوانند در ظاهر خود غمگین به نظر برسند، اما در واقع صاحب معنای والایی هستند. در نهایت، شاعر از نعمتهای الهی و توجهی که خداوند به او داشته، قدردانی میکند.
هوش مصنوعی: هر زیبایی که میبینم، با او احساسی خاص دارم. او همانند آینهای روشن است که جهان را به من نشان میدهد.
هوش مصنوعی: چشمهای ما به نور وجود او روشن شده و آنجا مانند خانهای خلوت و دلنشین است. اما تو در این مکان نایست، زیرا اینجا فضایی زیبا و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: اگر در گوشهای از میخانه فردی را ببینی که به نظر غریبه میآید، باید بدانید که او در واقع یک دوست آشناست.
هوش مصنوعی: درویشی که در گوشهای از تنهایی و انزوا به سر میبرد، میتواند با روح بلند و معنویاش به اندازه یک پادشاه بزرگ باشد و مقام و بزرگی روح خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: ما عاشقانی هستیم که با عشق درگیر هستیم و این درد را مانند شربتی خوشمزه مینوشیم. برای ما، صاف و بیدرد بودن درمان را نمیپسندیم، چرا که عشق خود دارویی است برای عاشقان.
هوش مصنوعی: اگر در چشم من تصویری از عشق دیگری باشد، نقاشی از سرزمین چین میگوید که این اشتباه است.
هوش مصنوعی: ساقی با لطف خود، برای ما مکانی فراهم کرد که در آن خوش بگذرانیم، و این هدیهای است از نعمتهای خداوند که به ما داده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را به کوی وحدت تا با تو آشنائیست
از خاک آستانت در دیده روشنائیست
هم بی تو مستمندیم هم با تو دردمندیم
این عقد مشکل آمد وقت گره گشائیست
با محنت فراقت در انتظار وصلیم
[...]
دل در چمن مبندید آتشزده سرائیست
کام از جهان مجوئید صحرای کربلائیست
ای باغبان در این باغ دانسته نه قدم را
هرگل سر شهیدیست هر برگ بینوائیست
در کوی عشقبازی مردانه پا گذارید
[...]
در ربط خلق یکسر ناموسکبریاییست
چونسبحه هر اینجا در عالم جداییست
منعم به چتر و افسر اقبال میفروشد
غافلکه بر سر ما بیسایگی هماییست
وارستگی ایاغیم، بیوهم باغ و راغیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.