گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

کار دل در عشقبازی بندگی است

بندگی در عاشقی پایندگی است

بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم

وین شهنشاهی ما زان بندگی است

همچو زلفش سر به پا افکنده ایم

این سرافرازی از آن افکندگی است

جان فدا کردم سر افکندم به پیش

ز انفعال و جای آن شرمندگی است

گر مرا بینی به غم دل شاد دار

کان غم عشق است و از فرخندگی است

مردهٔ دردیم و درمان در دل است

کشتهٔ عشقیم و عین زندگی است

سید ار جان بخشد از عشقش رواست

عاشقان را کار جان بخشندگی است