نعمت الله میر مستان است
در خرابات میر مستان است
در گلستان عشق رندانه
گوئیا چون هزاردستان است
عقل از اینجا برفت و عشق آمد
موسم ذوق می پرستان است
عهد بستیم با سر زلفش
دل اگر بشکند شکست آنست
در عدم خوش به تخت بنشستیم
نزد اهل نظر نشست آنست
چون ز هستی خویش نیست شدیم
هستی اوست هرچه هست آنست
دامن سید است در دستم
جاودان بنده را به دست آنست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شور و حال خاصی است که در خرابات و گلستان عشق تجربه میشود. شاعر به بیان حالاتی از عشق و عقل میپردازد و تأکید میکند که در این عالم عشق، عقل جایی ندارد. او از عهدی که با معشوق بسته یاد میکند و میگوید که اگر دلش بشکند، این شکستن هم به عشق مربوط است. در نهایت، شاعر به وحدت با عشق و حقیقتی میرسد که فقط از طریق عشق میسر است و خود را بنده و وابسته به آن عشق میداند.
هوش مصنوعی: نعمت خداوند در دست کسانی است که در دنیای مستی و شادی زندگی میکنند و در مکانهای شادابی که این حال را تجربه میکنند، وجود دارد.
هوش مصنوعی: در باغ عشق، انسانهای ماهر و رند، مانند هزارانی که در کنار یکدیگر هستند، در تعامل و گفتگو هستند.
هوش مصنوعی: عقل از اینجا دور شده و عشق وارد شده است؛ اکنون زمان لذت و شادمانی علاقهمندان به زیباییها و احساسات است.
هوش مصنوعی: ما با موی او پیمان بستهایم که اگر دل ما را بشکند، شکستن آن به خاطر اوست.
هوش مصنوعی: در حالت عدم و نیستی، ما با آرامش و راحتی در جایگاه خود نشستهایم و این دیدهبانان و اهل نظر هستند که ما را مورد ارزیابی قرار میدهند.
هوش مصنوعی: وقتی که از وجود خودمان آزاد میشویم، وجود واقعی و حقیقی اوست که در وجود ما بروز میکند. هر چیزی که وجود دارد، همان حقیقت اوست.
هوش مصنوعی: دامن سید در دست من است و همیشه بنده به وسیله آن دستیابی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.