گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما

خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما

آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند

تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما

ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ

تا به عین ما نصیبی یابی از دریای ما

در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد

بس سری در سر رود گر این بود سودای ما

از لطیفی آن یکی با هر یکی یکتا شده

جان فدای لطف آن یکتای بی همتای ما

بلبل مستیم و درگلشن نوائی می زنیم

رونقی دیگر گرفت این گلشن غوغای ما

مجلس عشقست و رندان مست و سید در حضور

روضهٔ رضوان بود این جنت المأوای ما