این خوشست و آن خوشست و این و آن با هم خوشست
جان جانان خوش نشسته نزد ما بی غم خوشست
این همه جام مرصع پر ز می داریم ما
با حریف سرخوش و با ساقی همدم خوشست
عقل مخمور است و نامحرم چه داند راز ما
گفتن اسرار ما با عاشق محرم خوشست
خوش بود گر پادشاهی می خورد از جام جم
زانکه میگویند جام پادشه با جم خوشست
گرچه دل ریشیم مرهم را نمی خواهیم ما
زخم تیغ عشق او داریم و بی مرهم خوش است
چشم مست او نظر فرمود سوی کاینات
این چنین نور خوشی در دیدهٔ عالم خوش است
مجلس عشقست و سید مست و رندان در حضور
جنت فردوس ما با صحبت آدم خوش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره خوشیها و لذتهای مختلف زندگی سخن میگوید. شاعر به زیباییهایی از جمله خوش بودن در جمع دوستان، لذت از شراب و عشق اشاره میکند. او همچنین به رازهای عاشقانه و ارتباط با افراد محرم اشاره دارد و بر این نکته تأکید میکند که حتی در دل شکسته، وجود عشق زخمها را قابل تحمل میسازد. در پایان، شاعر حضور در مجلس عشق و دوستی را بهشتی بر روی زمین میداند و به اهمیت آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزهای خوشایند و زیبا در کنار هم، خوشبختی را میسازند. همچنین، وجود محبوب و محبوبدل در کنار ما، بدون هیچ غمی، لذتبخش و خوشایند است.
هوش مصنوعی: ما از شراب در جامهای زیبا و گرانبها مینوشیم و با دوستان خوشخلق و ساقیامان در کنار هم خوشحال و سرزندهایم.
هوش مصنوعی: عقل به حالت مستی است و کسی که نامحرم باشد، نمیتواند رازهای ما را درک کند. برملا کردن اسرار ما برای کسی که عاشق است خوشایند و مناسب است.
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی از جام جم مینوشید، چه خوب بود، زیرا گفتهاند که شراب پادشاه با شراب جم خوشمزه است.
هوش مصنوعی: هرچند که دل ما زخم خورده و آشفته است، اما نیازی به درمان نداریم. ما زخم عشق او را داریم و این زخم بدون مرهم برای ما خوشایند است.
هوش مصنوعی: چشم سرمست او نگاهی به جهان انداخت و باعث شد که این نور زیبا و شادیبخش در دیدهٔ همهٔ موجودات نمایان شود.
هوش مصنوعی: مجلس عشق محفل خوشی و شادابی است و در آن افرادی شاداب و سرمست حضور دارند. در این جمع، گفتگو با آدم، نماد انسان کامل، دلنشین و خوشایند است، و تمام این خوشیها در جنت فردوس به اوج خود میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.