چشم مستش ترک عیاری خوش است
زلف او هندوی طراری خوشست
جان فدای عشق جانان کن روان
گر تو را میلی به دلداری خوشست
بر سر دار فنا بنشین خوشی
زانکه اینجا جای سرداری خوشست
دلبر ار صد جان به یک جو می خرد
زود بفروشش که بازاری خوشست
کار بی کاری است کار عاشقان
کار ما می کن که این کاری خوشست
سینهٔ ما مخزن اسرار اوست
او به دست آور که اسراری خوشست
مجلس عشقست و ما مست و خراب
خوش خراباتی و خماری خوشست
گر گران باری مثال از بار یار
بار یار ار می بری باری خوشست
بندهٔ سید شدم از جان و دل
این سخن صدق است و اقراری خوشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشقبازی با چو تو یاری خوشست
جان فدا کردن ترا کاری خوشست
عاشقی گر خود همه درد دلست
درد دل از چونتو دلداری خوشست
بست خورشید از تو زناری ز کفر
[...]
از تجلی ذوق اگر داری خوشست
این چنین ذوق ار به دست آری خوشست
ذوق یاران از تجلی خوش بود
حال سرمستان به میخواری خوشست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.