گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ساقی سرمست ما یاری خوش است

خوش حریفانیم و خماری خوش است

گر دوصد جان را به یک جرعه خرند

زود بفروشش که بازاری خوش است

عشقبازی کار بیکاران بود

کار ما می کن که این کاری خوشست

بر سر دار فنا بنشسته ایم

خوش سر داری و سرداری خوشست

بلبل مستیم در گلزار عشق

بزم عشاق است و گلزاری خوشست

پر بود تکرار در گفتار ما

تو خوشی بشنو که تکراری خوشست

نعمت الله مست و جام می به دست

باده نوشی با چنین یاری خوشست

 
 
 
جدول قرآن کریم
غزل شمارهٔ ۲۴۴ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

ابوالمثل بخارایی

رفت در دریا به تنگی آبخوست

راه دور از نزد مردم دوردست

ناصرخسرو

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

ادیب صابر

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه