سر درین راه عشق دردسر است
بگذر از سر که کار معتبر است
سر موئی حجاب اگر باقی است
بتراشش چه جای ریش و سرست
سر بنه زیر پا و دستش گیر
گر تو را میل تاج یا کمر است
نفسی صحبتش غنیمت دان
زانکه عمر عزیز در گذر است
زاهدان دیگرند و ما دیگر
حالت ما و ذوق ما دگر است
عاشقی کو ز ما خبر دارد
از خود و کاینات بی خبر است
نظری کن ببین به دیدهٔ ما
نعمت الله چو نور در نظر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دردسرهای آن اشاره دارد. شاعر از خواننده میخواهد تا از قید و بندها و زیباییهای ظاهری بگذرد و به عمق عشق توجه کند. او تأکید میکند که در مسیر عشق، باید از دنیا و موانع کنار برود و گوشهای از عشق را بچشد. در این راه، نباید به ظواهر اهمیت داد و باید اشتیاق به عشق را درک کرد، زیرا عمر کوتاه است و باید از لحظات با ارزش آن بهره برد. همچنین، شاعر بر تفاوت بین زاهدان و عاشقان تأکید میکند و میگوید که عاشق واقعی از خود و دنیای مادی بیخبر است و باید فقط به عشق نگاه کند. در نهایت، عشق را چون نوری میبیند که درون و زندگی را روشن میکند.
هوش مصنوعی: در این مسیر عاشقی مشکلات زیادی وجود دارد، پس بر این مسائل تمرکز نکن و از آنها بگذر چون در نهایت، هدف اصلی و ارزشمندتری در پیش است.
هوش مصنوعی: اگر حتی یک تار موی حجاب باقی مانده باشد، چه جای ریش و سر است که بخواهی آن را حفظ کنی؟
هوش مصنوعی: اگر آرزوی رسیدن به مقام و مرتبهای را داری، باید خضوع و تواضع را نشان دهی و زیر پاهای بزرگترها بروی و از آنان کسب تجربه کنی.
هوش مصنوعی: هر لحظهای که با او سخن میگویی، فرصتی باارزش است، زیرا عمر گرانبهای ما در حال گذر است.
هوش مصنوعی: زاهدان حال و هوای دیگری دارند و ما نیز حال و احساسات متفاوتی داریم.
هوش مصنوعی: عاشق کسی است که از حال و احوال ما آگاه است، اما خود و جهان را نمیشناسد.
هوش مصنوعی: نگاهی به چشمان ما بینداز و ببین که چقدر نعمت خداوند همچون نوری در نظر ما جلوهگر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.