دامن دلبر اگر آری به دست
نیک باشد ور نیاری آن به دست
ما خراباتی و رند و عاشقیم
چشم مستش توبهٔ ما را شکست
چشم ما بسته خیالش در نظر
نور دیده خوش به جا دارد نشست
شاهبازی رفته بود از دست ما
باز آمد شاهباز ما به دست
حق پرست کاملی دانی که کیست
آنکه او از خودپرستی باز رَست
عاقلان در نیست و هست افتاده اند
عشقبازان فارغند از نیست و هست
در خرابات مغان دیگر مجو
همچو سید نعمت الله رند و مست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و دلبرانه بودن دامن معشوق اشاره میکند و میگوید اگر دست به دست او باشد، خوب است، وگرنه اهمیت ندارد. او خود را و دوستانش را به عنوان عاشقانی رند و خراباتی معرفی میکند که تحت تأثیر چشم مست معشوق، توبهشان شکسته شده است. همچنین به موضوع عاقلان و عشقبازان میپردازد و نشان میدهد که عاقلان درگیر دنیا و امور هستند، اما عاشقان از این مسائل فارغاند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که در خرابات مغان دیگر نباید جست و جو کرد، بلکه باید همچون رندانی چون سید نعمت الله، بیخیال و مست بود.
هوش مصنوعی: اگر دامن معشوق را بگیری، خوشبختی تو را در بر میگیرد؛ اما اگر آن را نگیری، ممکن است به ناامیدی گرفتار شوی.
هوش مصنوعی: ما افرادی سرخوش و شیدا هستیم و نگاه پر از جذبهاش باعث شد که ما از عهد و پیمان خود بگذریم.
هوش مصنوعی: چشم ما بسته است، ولی خیال او در ذهن ما روشن است و به راحتی در دل ما جای دارد.
هوش مصنوعی: پرندهای که از ما دور شده بود، دوباره به نزد ما بازگشته و به ما تعلق دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به حق و حقیقت میپردازد و از خودپرستی دور شده است، شخصیتی کامل و والا دارد.
هوش مصنوعی: عاقلانی که به فکر وجود و عدم هستند، در تناقضات زندگی غرق شدهاند، اما عشقورزان از این مسائل بیخبر و بیدغدغه هستند.
هوش مصنوعی: در خانهی میفروشان، دیگر مانند سید نعمت الله، که هم رندی است و هم مستی را در بر ندارد، جستجو نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست
هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردمصورت است آن هم خر است
ای شکم پر نعمت و جانت تهی
چون کنی بیداد؟ کایزد داور است
گر تو را جز بتپرستی کار نیست
[...]
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
ساقیا در جام من ریز آب رز
زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
در جهان چون آب رز معلوم نیست
آتشی کز زلف ساقی دود است
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.