گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دامن دلبر اگر آری به دست

نیک باشد ور نیاری آن به دست

ما خراباتی و رند و عاشقیم

چشم مستش توبهٔ ما را شکست

چشم ما بسته خیالش در نظر

نور دیده خوش به جا دارد نشست

شاهبازی رفته بود از دست ما

باز آمد شاهباز ما به دست

حق پرست کاملی دانی که کیست

آنکه او از خودپرستی باز رَست

عاقلان در نیست و هست افتاده اند

عشقبازان فارغند از نیست و هست

در خرابات مغان دیگر مجو

همچو سید نعمت الله رند و مست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۱۷ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

ناصرخسرو

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

میبدی

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

ادیب صابر

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

عطار

عزم آن دارم که امشب نیم مست

پای کوبان کوزهٔ دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه