گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آئینهٔ ذات عین ذاتست

دانست که مجمع صفاتست

بی جود وجود حضرت او

عالم به تمام فانیاتست

می نوش مدام دُردی درد

کین دُردی درد دل دواتست

میخانهٔ ماست در خرابات

وین خانه ورای شش جهاتست

سیراب شدند اهل عالم

آری همه چیز ذوحیاتست

گر کشته شوی به تیغ عشقش

آن حی قدیم خونبهاتست

سید به حضور نعمة الله

دایم به طهارت و صلاتست