خواجه آمد سرای خود آراست
رفت و منزل به دیگری پیراست
بنده بی خواجه ماند سر گردان
در به در می دود که خواجه کجاست
خواجه همچون خیال آمد و شد
نیک و بد از نشان او برخواست
معتبر بود اعتبار نماند
عبرتی گیرد آنکه او بیناست
بود خواجه حباب بحر محیط
گرچه جامش شکست آب به جاست
هر که با ما نشست در دریا
نزد ما آبروی ما از ماست
این و آن جفت یکدیگر باشند
نعمت الله از همه یکتاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عدد حرف چل چو بشماری
جمله اعداد نام دلبر ماست
چار حرف است از آن دو بی نقط است
بر دگر حرف او نقط پیداست
خواستم قطره سیاهی دوش
از که آنکس که نور دیده ماست
مهر گردون عالم آنکه رخش
در سیاهی شب چو مه پیداست
آنک اهل زمانه را در خور
[...]
هر که در معنی است حرفی بیش
در حقیقت مقام او بالاست
چشم با چشمه نسبتی دارد
لیکن اندر میان تفاوتهاست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.