گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

عمر ضایع مکن به بیکاری

عمر آور حیل چه می آری

مو به مویت حساب خواهد بود

در چه اندیشه ای چه پنداری

تخم نیکی بکار و بد بگذار

نیک و بدکاری آنچه پنداری

تو که در خواب غفلتی دایم

چه شناسی حضور بیداری

درد آزار اگر بدانی تو

خاطر پشه ای نیازاری

طالب ذوق عاشقان باشی

گر نصیبی ز عاشقان داری

کار ما بندگیست ای سید

عمر ضایع مکن به بیکاری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

به خدایی که آفرین کرده ست

زیرکان را به خویشتن داری

که نیرزد به نزد همت من

ملک هر دو جهان به یک خواری

مسعود سعد سلمان

ای فلک نیک دانمت آری

کس ندیدست چون تو غداری

جامه ای بافیم همی هر روز

از بلا پود و از عنا تاری

گر دری یابیم زنی بندی

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

تا کی از عشق تو کشم خواری؟

تا کی از هجر تو کنم زاری ؟

چند با من جفا کنی آخر ؟

شرم بادت ازین جفا گاری

زان دو زلف چو ابر پیوسته

[...]

انوری

با من اندر گرفته‌ای کاری

کان به عمری کند ستمکاری

راستی زشت می‌کنی با من

روی نیکو چنین کند آری

بعد از این هم بکش روا دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه